خلاصه داستان : داستان نویسندهای است که آخرین رمان خود را مینویسد و در آن حقایق دردناکی در مورد زندگی شخصیاش برملا میکند. حقایقی که تا کنون مخفی مانده بودند.
انسی و ذبیح در حاشیه شهر و در خانه ای اجاره ای زندگی می کنند. انسی از زنی سالخورده پرستاری می کند و ذبیح در شمال شهر کارگر ساختمانی است. آنها آرزو دارند بچه دار شوند.